مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

خرابکاری پشت خرابکاری

دیروز روز خرابکاری آقا مهدی یار بود .. دیروز دوبار سرت داد کشیدم تو هم که ماشالله چقدر ترسیدی! به دیوار داد زده بودم یه صدایی بر می گردوند تو که ... !  به انتهای تختت آویزون می شدی و اونقدر محکم تکون می دادی که انگار می خوای از جا درش بیاری! این کار هر روز تو بود... اما دیروز دیگه کاملا با پیچ و مهره و چوب و ... همه رو از بیخ و بن کندی و شکوندی! آخه اگه یه نفر از من بپرسه تختش چی شده و من بگم خودش شکونده کسی باور می کنه یه بچه 11 ماهه تخت بشکونه! جل الخالق ...  دیروز داشتم وسایل کابینت ها رو که جنابعالی ریخته بودی وسط آشپزخونه میذاشتم سرجاش و آشپزخونه رو مرتب می کردم که تو رفتی سراغ یک کابینت دیگه یهو صدای شکستنی اومد...
18 مهر 1392

راه رفتن

حدود یک ماه میشه که از بزرگ شدنت و کارایی که انجام میدی ننوشتم! الان جبران میکنم... خوب کجا بوووووووودیم! آهان دندون ششم... دندون ششمت کامل شده و هفتمی هم در اومده و هشتمی داره در میاد ... راه رفتنت خوب شده حدود چهار متر رو میری و بعد میشینی و خودت دوباره بلند میشی راه می افتی و چهاردست و پا دیگه کمتر میری...  حدود یک ماهی میشه که حلقه های هوش رو راحت داخل جاش میندازی اوایل خودم هر حلقه رو میدادم دستت اما الان خودت بر میداری میندازی، البته نه به ترتیب ولی می فهمی درست نمیشه درش میاری و دوباره میذاری اما... سه چرخه ات رو خیلی دوست داری ، هر وقت سوارت میکنیم انگار سوار اسب شدی ! تند ...
15 مهر 1392

میلاد عشق

تقدیم به عزیزانم که هر دو پاییز دنیا اومدن: «تلخ» است كه لبريــز حقايق شده‌ است «زرد» است كه با درد، موافق شده است عـاشـق نشدي و گر نه مي‌ فهميــــــدي پاييز، بهاري است كه عاشق شـده است ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ ♥♥♥ باز هم پاییز از راه رسید و با خودش یه بوی خوش و یه شیرینی خاص آورد... هنوز هم یاد روزهای زیبای مدرسه مخصوصاً روز اول مهر منو به وجد میاره و هر بار که دانش آموزی رو می بینم یاد اون روزهای خودم می افتم ... الان ب...
1 مهر 1392

امروز بعد از 3 سال...

٣ سال پیش مثل امروز آفتابش فرق داشت! ٣سال پیش این موقع ما داشتیم قشنگترین ثانیه های عمرمونو ثبت و ضبط می کردیم تا همیشه از دیدنش لذت ببریم... ٣سال پیش ما غم و غصه ها رو ریخته بودیم زباله دونی و شاد شاد شاد بودیم ... ٣ سال پیش مثل امروز یک روز خاص بود! هنوز هم بعد از ٣ سال واسه ما امروز یک روز خاص و قشنگه...  ٢٩ شهریورماه برای همیشه یک روز فراموش نشدنی در تقویم زندگی ما شده ... برای همسرم: عشقِ من  ای آیه ی مکرر آرامش...  من هوا را برای همنفسی با تو نفس می کشم...  نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست... پایم نرود هر کجایی که قدم های تو نیست... ...
29 شهريور 1392
1